هم نفس
داستان من و عشقم از آنجا شروع شد
که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم
با دکمه های سرد کیبورد
دستهای هم را گرفتیم
و گرمایش را حس کردیم
با صورتکها همدیگر را بوسیدیم و طمع لبهایمان را چشیدیم
آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم
شب بخیرهایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند...
الان در دنیای واقعی عشق هم نفس هم زندگی هم شدیم...
نظرات شما عزیزان: